به گزارش مشرق، دکتر یدالله جوانی طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت:
نابودسازي انقلاب اسلامي و براندازي جمهوري اسلامي، از آرزوهاي تمامي رؤساي جمهوري ايالات متحده امريكا از سال 1357 تاكنون بوده است. با تحليل گفتمان دونالد ترامپ در دوره تبليغات انتخاباتي و سخنرانيها و مصاحبههاي وي پس از پيروزي مشخص ميشود كه رئيسجمهور جديدالورود امريكا به كاخ سفيد، نيز همين آرزو را در دل كاشته و براي برآوردنش، نقشهها در سر دارد.
آيا آقاي ترامپ ميتواند آرزوي خود و چندين رئيسجمهور پيش از خود را برآورده سازد؟ براي پاسخ به اين پرسش، بررسي وضعيت و شرايط داخلي و خارجي دو كشور ايران و امريكا در مقطع كنوني و مقايسه آن با وضعيت هر دو كشور در مقطع زماني پيروزي انقلاب اسلامي و شكلگيري نظام جمهوري اسلامي كفايت ميكند.
1 ـ امريكا در مقطع پيروزي انقلاب اسلامي، يكي از دو ابرقدرت برتر و حاكم بر نيمي از جهان بود. بسياري از كشورهاي جهان اسلام و منطقه راهبردي غرب آسيا و از جمله ايران قبل از انقلاب اسلامي، تحت سلطه امريكا قرار داشتند. در آن مقطع زماني ايالات متحده با يك روند توسعه قدرت در حوزههاي گوناگون، به دنبال غلبه بر بلوك شرق با محوريت شوروي سابق و به دست گرفتن رهبري جهان بود.
2ـ با پيروزي انقلاب اسلامي و استقرار نظام جمهوري اسلامي، ايران به دليل آرمانها، اهداف و سياستهاي انقلابي مورد هجوم ائتلاف شرق و غرب قرار گرفت. تصور امريكاييها اين بود كه انقلاب اسلامي و نظام سياسي نوپاي ايران، در برابر فشار قدرتهاي جهاني، به سرعت فرو خواهد ريخت. قريب چهار دهه از شروع توطئههاي گوناگون از سوي قدرتهاي شيطاني عليه جمهوري اسلامي ميگذرد. در اين چهار دهه تحولات بسياري در جهان و خصوصاً منطقه راهبردي غرب آسيا رخ داده و موقعيت بسياري از كشورها در اين مدت، به شدت تغيير كرده است. ايران و امريكا، از جمله كشورهايي هستند كه موقعيت فعلي آنها با مقطع پيروزي انقلاب اسلامي، بسيار تفاوت پيدا كرده است.
اين تفاوتها از منظر موضوع اين نوشتار به اختصار عبارت است از:
الف ـ امريكا: آقاي دونالد ترامپ در تبليغات انتخاباتي خود، روي يك شعار تأكيد فراوان داشت و آن اينكه ميخواهد امريكا را به موقعيت قدرت برتر جهان برگرداند. او اكنون ميگويد تلاش خواهد كرد كه امريكا را به مردم اين كشور برگرداند. ترامپ در نطقهاي پرحرارت انتخاباتي خود، از مشكلات داخلي و خارجي امريكا سخن گفت و تصريح نمود كه دولت امريكا در سالهاي اخير 6تريليون دلار (6هزار ميليارد دلار) خرج جنگهاي غرب آسيا كرده، در حالي كه با اين پول ميشد دو بار امريكا را ساخت. رئيسجمهور جديد امريكا در مراسم آغاز رياست جمهورياش با اشاره به اوضاع نامناسب كشورش، منظور از ساختن دوباره امريكا را اينگونه بيان ميدارد: «مردم ما مدارس مناسب براي فرزندان خود ميخواهند. زمان زيادي صنايع ما كشورهاي ديگر را ثروتمند كرد. ارتش ما به جاي دفاع از اين سرزمين، به دفاع از كشورهاي ديگر پرداخت. سرمايههاي فراوان در كشورهاي ديگر خرج شد، در حالي كه ساختارهاي اساسي كشور خود ما رو به خرابي گذارده بود. صنايع و كارخانجات ما هر روز از ميان ميرفت.» دقت در اين توصيف از شرايط داخلي امريكا، با در نظر گرفتن بدهي 20 تريليون دلاري دولت اين كشور به همراه نمايشگاه بزرگ شكستهاي راهبردياش در گوشه و كنار جهان خصوصاً در منطقه غرب آسيا، موقعيت كنوني ايالات متحده را نمايش ميدهد. موقعيت كنوني امريكا موقعيت يك امپراتوري فروريخته و يك قدرت در حال افول است؛ قدرتي كه سردمدارانش برخلاف دوران ابرقدرتي، جرئت اعزام حتي يك سرباز از نيروي زميني خود به ديگر كشورهاي غير همسو را ندارند.
ب ـ ايران : ايران كنوني به اعتراف تمامي صاحبنظران و انديشمندان عرصه سياست و روابط بينالملل، با عبور از همه موانع و غلبه بر تمامي توطئهها و فشارها، به يك قدرت مؤثر و تعيينكننده در منطقه راهبردي غرب آسيا تبديل شده است. پيشرفتهاي شگفتانگيز در حوزههاي گوناگون علوم و فنون نوين از جمله هستهاي و هوافضا، ايجاد زيرساختها براي يك جهش بزرگ صنعتي، دستيابي به نفوذ راهبردي در منطقه، مختصاتي از ايران پس از انقلاب است كه موجب شده جمهوري اسلامي در رديف قدرتهاي نوظهور در عرصه بينالمللي شناخته شود. جمهوري اسلامي با برخوردار شدن از مؤلفههاي اصلي قدرت مادي در كنار برخوردارياش از قدرت ايمان مردم و عنايات الهي، در حال طي كردن روند توسعه قدرت به صورت روزافزون است. جمهوري اسلامي اكنون در منطقه، به كانوني الهامبخش براي ملتها و الگوي مقاومت و بيداري تبديل شده و داراي قدرت ائتلافسازي براي حل بحرانهاي منطقه ميباشد. نقش محوري ايران در مسائل عراق و سوريه براي پايانبخشي به بحرانهاي اين دو كشور از يك طرف و انزواي امريكا در اين دو كشور از طرف ديگر موقعيت ايران را نشان ميدهد.
حال با توجه به اين روندها، سؤال اين است كه آيا دولت آقاي ترامپ ميتواند تغييرات اساسي در روندها ايجاد كند و هر روندي را معكوس نمايد؟
به عبارت ديگر آيا رئيسجمهور جديد امريكا ميتواند جلوي افت قدرت و افول امريكا را گرفته و قدرت ايران را مهار نمايد و جمهوري اسلامي را در مسير انزوا و فروپاشي قرار دهد؟
از منظر صاحبنظران، پاسخ اين پرسشها روشن است.
اين دو روند براساس اصل نسبي بودن قدرت، با هم ارزيابي ميشوند. به عبارت ديگر توسعه قدرت جمهوري اسلامي نتيجهاي جز افت قدرت امريكا ندارد. افزايش نفوذ راهبردي ايران در منطقه با تقويت جبهه مقاومت و جريان بيداري اسلامي نتيجهاي جز كاهش نفوذ امريكا در پي ندارد. واقعيت آن است كه انقلاب اسلامي موفق به بيداري ملتهاي مسلمان در جهان و منطقه شده و يك جبهه مردمپايه از مستضعفين در برابر جبهه مستكبرين با محوريت امريكا پديد آورده است.
تمامي نشانهها حاكي از تقويت روزافزون جبهه مستضعفين و تضعيف جبهه مستكبرين است.
تحولات در تمامي كشورهاي منطقه از شرق مديترانه گرفته تا خليج عدن، اين نشانهها را به وضوح نمايش ميدهد. اين واقعيت را دو روزنامه معروف اروپايي اينچنين تشريح ميكنند:
1ـ روزنامه فرانسوي «لوموند» در گزارشي با عنوان «پيشروي بزرگ» مينويسد: «ايران كه قدرت و نفوذش در عراق و سوريه غيرقابل انكار شده، ديگر بلندپروازي براي تبديل شدن به بازيگر كليدي منطقه را پنهان نميكند. هيچكس، نه امريكاييها، نه سعوديها و نه اروپاييها توانايي يا ارادهاي براي پيشبرد تلاش با هدف بازگرداندن ايران به جايگاه سابق ندارند.»